جدول جو
جدول جو

معنی قوری چای - جستجوی لغت در جدول جو

قوری چای
دهی است از دهستان مهربان بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان، سکنۀ آن 423 تن، آب آن از قنات، محصول آن غلات دیم و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا قالی بافی است، راه مالرو دارد و تابستان از سیف آباد اتومبیل میتوان برد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان فعله گری بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان، سکنۀ آن 165 تن، آب آن از قنات، محصول آن غلات و حبوب دیمی، شغل اهالی زراعت است و در تابستان عده ای از سکنه برف به سنقر حمل می نمایند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه شهرستان سنندج، سکنۀ آن 1250 تن، آب آن از چشمه، محصول آن غلات، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا قالیچه، جاجیم بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
ده کوچکی از دهستان سیدلو بخش بانۀ شهرستان سقز که سکنۀ آن 25 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قوی رای
تصویر قوی رای
آنکه رای و اندیشۀ درست و نیرومند دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قوریلتای
تصویر قوریلتای
انجمن بزرگ امرای مغول برای کنکاش و گفتگو در امری مهم
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از دهستان گورک بخش حومه شهرستان مهاباد، سکنۀ آن 157 تن، آب آن از سیمین رود، محصول آن غلات، توتون و حبوب، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است، راه مالرو دارد، این ده در دو محل بفاصله یکهزار گز قرار گرفته و بنام قوری چاو بالا و پایین مشهور است، سکنۀ قوری چاو پایین 65 تن میباشد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
قورولتای، به لغت مغولی مجمع عظیم بود که برای مشاوره و کنکاش انعقاد یابد، (سنگلاخ)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان به به جیک بخش سیه چشمۀ شهرستان ماکو، سکنۀ آن 132 تن، آب آن از دره بیک دره سی، محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
نام نهری است در آناطولی در شهرستان میلاس تابع سنجاق منتشا از ولایت آیدین متشکل از دو رودخانه ای که در مسافت چهار ساعت از قسمت سفلای قصبۀ میلاس متحد شوند، و بسوی مغرب جاری و به خلیج مندالیه میریزد، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ یِ حا عَ)
دهی از دهستان مرکزی بخش مانۀ شهرستان بجنورد واقع در 11هزارگزی جنوب خاوری مانه و 4 هزارگزی خاور مالرو عمومی بجنورد به محمدآباد. موقع جغرافیایی آن دامنه و گرمسیر است. سکنه 229 تن. آب آن از رودخانه و چشمه ومحصول آن غلات، پنبه. شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان انگدان بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع در 255000 گزی جنوب کهنوج و 5000 گزی شمال راه مالرو انگدان به بیابان، کوهستانی و گرمسیر و سکنۀآن 200 تن و آب آن از رودخانه است، محصول آن خرما وشغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، مزرعۀ کمدارک جز و این ده است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از دهستانهای دوگانه بخش قره آغاج شهرستان مراغه و در قسمت باختری بخش واقع و هوای آن معتدل و سالم و در بعضی قراء که نسبتاً گرمسیر است، مالاریائی میباشد، این دهستان از 92 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمع نفوس آن در حدود 22330 تن میباشد، آب قرای دهستان بوسیلۀ رودخانه های قوریچای، جیران، قنوات و چشمه تأمین میگردد، محصولات عمده آن غلات، نخود و بزرک است، شغل ساکنین دهستان زراعت و صنایع دستیشان جاجیم و گلیم بافی است، راه شوسۀ مراغه به میانه از قسمت شمالی این منطقه عبور مینماید و کلیۀ راههای آن مالرو است، مرکز دهستان قریۀ بارلار میباشد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(زَ دِ)
دهی از دهستان ییلاق بخش حومه شهرستان سنندج است که در 32هزارگزی خاور سنندج و 10هزارگزی شمال شوسۀ سنندج و همدان واقع است و جلگه و سردسیر است و 500 تن سکنه دارد، کردی. آب آن از چشمه. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالیچه، جاجیم، گلیم بافی. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
مغولی هماک انجمن (شورای بزرگ) در فرمانروایی مغولان اجتماع عظیم از عموم شاهزادگان و ارکان مملکت که در موقع تعیین و نصب یکی از اعضای خاندان سلطنتی به سلطنت یا امری مهم منعقد می کرده اند شورای بزرگ: و برادران بدیدار یکدیگر مستبشر و مستهظر گشتند و آغاز قورلیتای و طوی کردند و چون از قورلیتای فارغ شدند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوی رای
تصویر قوی رای
نیورای نیکرای آنکه دارای اندیشه ای نیرومند است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوریلتای
تصویر قوریلتای
((قُ))
قورلتای، اجتماعی عظیم از عموم شاهزادگان و ارکان مملکت که در موقع تعیین و نصب یکی از اعضای خاندان سلطنتی به سلطنت یا امری مهم منعقد می کرده اند، شورای بزرگ
فرهنگ فارسی معین